غم بی انتها
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

 

امشب از قلبم فتاد مِهر منجی بهر داد

ناف ما اندر نهاد ، غصه باد و غصه باد

ازبرم درروز و شب ، محنت غمها و تب

اهرمن ها بی سبب ، درمسیرقوم عاد

آه پور نا خلف ، کرده احساس ام تلف

تا چَرد  کاه و علف ، از زنا مادر بزاد

میکند مهسا به بند، هرزمانی بهره مند

با سهولت در کمند ، سروری یابد عناد

شوهران معترض ، بوده هر دم منقرض

مخبران مفترض ، فاسقان بد نهاد

ماجرای هر زنی ، در خیال هر دنی

فعل لذت بردنی ، منبع مردان شاد

مردمانی  معتقد ، با هنر  یا  مستعد

گشته دام مستبد ، نوکران خانه زاد

عارفان عصر  ما ، با  حقایق  آشنا

در غم بی انتها ، با جهالت در جهاد

ارسلان تحت فشار زیر سُمهای حمار

روبهان در اقتدار ، جاهلان بی سواد

حاصل  پاینده گی ، دادن آزاده گی

عزلت وشرمنده گی ، ساحت مردان راد

نا امید از لطف حق ، ناتوان  و بی رمق

غرق خون بود و عرق ،در پی مرهم،ضماد





:: بازدید از این مطلب : 565
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 آبان 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: